چرا نمیخواهید موفقیت را تجربه کنید؟
درست است. شما عنوان مقاله را درست خواندهاید. شما نمیخواهید موفقیت را تجربه کنید.این کاملاً واضح است.
رفتار شما درست مثل پسربچهای است که از خوردن خورشت کرفس بیزار است اما مادرش او را بهاجبار بر سر سفره نهار نشانده است.
شما فکر میکنید که خورشت کرفس را خوردهاید اما واقعیت این است که شما تنها این غذا را بلعیدهاید.
آنچه در این مطلب میخوانید!
داستان موفقیت و قانون جذب هم به همین شکل است. شما در بعضی مواقع که در ادامه خواهیم گفت فکر میکنید که ” وای! موفقیت چه خوب و دوستداشتنی است. وای بر من! من باید حتماً موفق شوم”
وقتی شما به این سخنان فکر میکنید در اصل این مادر طبیعت است که بهزور شما را سر سفره زندگی نشانده و برخی واقعیات را به حلقتان ریخته است.
راستش را بخواهید شما هیچگاه موفق نمیشوید و طعم موفقیت را نخواهید چشید، مگر اینکه ذهنیت موفق خود را درست کنید.
تصورات دقیقی از موفقیت برای خود ترسیم کنید و برای آن تلاش کنید. اصولاً در ایران موفقیت را تنها با معیار تلاش یا در اصطلاح عامه خرکاری! برابر میدانند، اما بیایید واقعاً موفق باشید، درست مانند لحظهای که پیتزا میخورید.
سیر معمولی این مقاله میتواند اینگونه باشد که ابتدا موفقیت را تعریف کنیم، از تأثیرات و اهمیت ذهن موفق برای شما صحبت کنیم.
انواع راههای رسیدن به موفقیت را بگوییم و شما با ماهی کوچکی که غذای یک وعده شما نمیشود، بروید سراغ زندگیتان. اما این کار را نمیکنیم!
در اصل موفقیت نه جسم است و نه روح. شاید نتوانیم بهطور مشخصی هم بگوییم که این واژه واقعیت دارد یا یک امر خیالی است. تنها چیزی که میدانیم این است که یک مفهوم است. حال اگر ما خودمان را بکشیم تنها قرار است یک مفهوم را بشناسیم.
مثلاً تصور کنید با مفهوم کتابخوانی آشنا شدید. آیا کتابخوان خواهید شد؟ یا مثلاً با مفهوم عشق آشنا شوید همان لحظه طعم عاشقی را خواهید چشید؟ برخی از مفاهیم برای نشناختن هستند. بنابراین تعریف نکنید چیزی را که تعریفناشدنی است.
بازی برعکس در دنیای موفقیت
شطرنج برخلاف چیزی که فکر میکنید، بهجز بازی معمول خود، چندین بازی دیگر نیز دارد. یکی از بازیهای عجیب اما بسیار شیرین آن، بازی ضد شطرنج میباشد.
این بازی با یک سری قوانین خاص این هدف را دنبال میکند که زودتر از حریف شکست بخورد.
احتمالاً این هدف کمی برای شما عجیب و یا شاید مسخره به نظر برسد. چراکه پیروزی به نظر برای ما سخت است.
در اصل این تصور اشتباهی است که ما داریم. اگر رقابت بر سر باختن باشد چه؟ به نظر برد در این بازی سختتر است.
ضد شطرنج تنها یک بازی نیست، بلکه یک فلسفه نیز میتواند باشد. برای چند مدتی سعی کنید ببازید. شما تا زمانی که یاد نگیرید چگونه میتوان باخت، نمیتوانید برنده شدن را یاد بگیرید.
چرا بهترین مجرمان، قضات هستند؟ بهترین کتابخوانها تا مدتها کتاب را نمیشناختند و مثالهایی ازایندست.
موفقیت هم دقیقاً همین داستان را دارد. مسلماً مفهومی روبروی موفقیت قرار دارد اما نمیدانیم آن مفهوم چیست. یا شاید بهتر بگویم برای هرکسی نقطه مقابل موفقیت فرق میکند.
این نقطه مقابل دقیقاً بدترین چیزی است که ممکن است پیش بیاید. چه بهعنوان یک بلای کوتاهمدت یا یک بلای خانمانسوز همیشگی.
شما باید بتوانید این مفهوم را بهدرستی برای خود پیدا کنید. بهطور مثال شمارا اگر یک دانشآموز کنکوری مثال بزنیم، موفقیت برای شما کسب رتبه مناسب در کنکور محسوب میشود.
این چیزی است که همه عالم میدانند و همه به آن معترفاند. اما چیزی که هیچکس حتی خود شما هم نمیدانید این است که اگر موفق نشوید چه؟ شکست در کنکور چه تبعاتی خواهد داشت؟
بیایید روراست باشیم، هرچه عمق فاجعه برای شما بیشتر باشد، شما موفقتر خواهید بود! یعنی هرچه تبعات شکست برای شما بدتر و غیرقابلجبران پذیر تر باشد، هرچه تصور کردن این اتفاقات غیرممکنتر باشد، شما ناخودآگاه ذهن خود را به موفقیت نزدیک میکنید.
در اصل تا ذهن شما از شکست فرار نکند، نمیتوانید خودتان را به موفقیت نزدیک بدانید. تا وقتی گشنه نباشید، آیا میتوانید سیری را تجربه کنید؟!
یاد بگیرید که گرسنه باشید
بنابراین برای رسیدن به موفقیت باید ابتدا به نقطه مقابل آن رسید. باید اول گرسنه شد تا غذایی که میخواهیم بخوریم ما را سیر کند. اینکه چطور گرسنه شوید واقعاً به خود شما بستگی دارد.
راستش را بخواهید گاهی بین دوست داشتن و احساس نیاز تفاوتهای بسیاری وجود دارد. با مثال موفقیت در کنکور توضیح میدهیم.
من بهعنوان یک دانشآموز معمولی دوست دارم در کنکور موفقیت را تجربه کنم. چون پدرم دوست دارد در کنکور موفق باشم و مرا تهدید کرده است. چون مادرم از من پزشکی میخواهد و من نمیخواهم دل او را بشکنم. ولی خودم میدانم که اگر در کنکور موفق هم نشوم میتوانم در بازار کار شغلی برای خودم دستوپا کنم. یا اگر نشود سال دیگر دوباره کنکور میدهم.
هرچقدر فشار خانواده و حتی ساعات درسی بالا و … وجود داشته باشد، بازهم احتمال موفقیت برای من کم است. چونکه من اصلاً این داستان را موفق بودن نمیدانم! وقتی چیزی که نمیدانم و نمیخواهم بنابراین چرا باید آن را به دست بیاورم.
انگار وارد مغازهای شوم و بلوزی بخواهم اما مغازهدار شلوار به من بدهد. جنس و طرح و رنگ شلوار مسلماً دیگر برای من مهم نیست.
برای اینکه من در کنکور موفق شوم، باید احساس نیاز به موفقیت در کنکور داشته باشم. واقعاً باید فکر کنم تنها راه زندگی من کنکور است. هیچ راهی جز این ندارم.
دانته در کتاب کمدی الهی میگوید: اگر دو غذای لذیذ و دوستداشتنی را در برابر کسی که ۵ روز است گرسنگی میشود بگذارید و او هر دو غذا را به یک اندازه دوست داشته باشد، مسلماً از گشنگی خواهد مرد.
شما هم نمیتوانید با داشتن دو راهحل در یک مرحله از زندگی، آن را با موفقیت بگذرانیم. اگر برای شما فرق نکند رتبه ۵۰۰ با ۵۰ هزار.
بنابراین از خیر موفقیت در کنکور بگذرید. راه دیگری برای این مرحله از زندگی شما احتمالاً وجود دارد.آن را پیدا کنید.
من میخواهم موفق شوم
اما حال تصور کنیم که شما بهخوبی حس نیاز را پیداکردهاید و واقعاً به سمت موفقیت فرار میکنید. حال سؤال اصلی اینجاست که برای رسیدن به این موفقیت چهکار باید کرد.
اول اینکه موفقیتی وجود ندارد!! متأسفم که این واقعیت را میگویم اما هیچ موفقیتی وجود ندارد. موفقیت در حقیقت حس خوبی است که شما از رسیدن به یک هدف آن را به دست میآورید. در سالهای اخیر آنقدر روی این موضوع متمرکزشدهاند که ما هدف را فراموش کردهایم.
موفقیت مفهومی مبهم، عجیب و گاهی گیجکننده است. این داستان باعث شده است که ذهن ما ناخودآگاه درگیر یافتن معنای مختلف برای موفقیت باشد.
بنابراین اولین چیزی که برای رسیدن به موفقیت باید آن را رعایت کرد این است که کلمه و واژه موفقیت را از ذهن خودتان حذف کنید.
به تنها چیزی که باید فکر کنید. هدفتان است. وقتی به هدفتان فکر میکنید مفهوم موفقیت شمارا به سمتی سوق میدهد که نتایج حاصل از رسیدن به هدفتان را تصور کنید. تشویقهای خانواده، رسانهها و …. و این یک اشتباه نابخشودنی است.
به هدف فکر کردن یعنی به خود هدف فکر کردن نه بیشتر. هدف شما کسب رتبه ۳ رقمی است. باید به آن رتبه و شرایط رسیدن به آن فکر کنید. اینکه خانواده چهکار خواهند کرد، کجاها برای شما پیام تبریک میفرستند یک چاه عمیق فکری برای شما محسوب خواهد شد.
علاوه بر این شما باید یک شخصیت موفق داشته باشید. یعنی این موفقیت را چنان در جان وجودی خود خورانده باشید که روح و تفکر شما غیر از رسیدن به این هدف چیز دیگری را نتوانند حس کنند.
اینکه چطور یک شخصیت موفق داشته باشیم، خود یک مبحث جدایی دارد که در مقاله ” شخصیت موفق، از صفرتا صد ” بهطور کامل دراینباره صحبت کردیم.
نیمهراه اول
تا اینجا سعی کردیم موفقیت را با دیدی درست به شما نشان دهیم. موفقیت نه آنقدر بزرگ است که فکرش را میکردیم و نه آنقدر حیاتی که شبانهروز به دنبال آن میگشتیم.
موفقیت تنها یک تعریف از رسیدن به هدف است. اما رسیدن به هدف خود راهها و روشهای مختلفی دارد.
تا اینجا یاد گرفتیم که چطور گشنه باشیم. یاد گرفتیم برای چه هدفهایی حرکت کنیم اما هنوز نمیدانیم چطور گشنگی خودمان را برطرف کنیم. چطور غذایی آماده کنیم و اصلاً چه غذاهایی باید بخوریم.
شاید همینها را بتوان بهعنوان رازهای موفقیت در نظر گرفت.
بههرحال مواظب باشد، اگر گشنه بمانید یا درست نتوانید خودتان را سیر کنید ممکن است از دنیا بروید!! بنابراین ادامه مسیر هم با ما بمانید تا باهم این جادهای که کمتر کسی در آن قدم زده است را بپیماییم.
دیدگاهتان را بنویسید